همه چیز

هر جور راحتی!!

همه چیز

هر جور راحتی!!

دلم لک زده....

دلم لک زده برا انجام یک کاری که حداقل خودم از انجامش راضی باشم!!

هر کاری که میکنم همش حس میکنم "هیچی" نیست..حس میکنم همش عقبم...حس میکنم زندگیم داره تلف میشه...همش فکر میکنم باید بدوم...یه کاری بکنم...ولی اصلا نمیدونم چی کار...نهایتشم از خودم ناراضیم!!


به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید
دل من گرفته از اینجا , هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم

سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را


چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را


محمدرضا شفیعی کدکنی  

م. سرشک

شاه عبدالعظیم

تو ادامه گردش ها در تهران...این بار رفتم شاه عبدالعظیم....

 

از تهران که میومدیم،هوا ناجور آلوده بود،ولی شهر ری هوا واقعا صاف بود و یه نفسی تازه کردیم(تو عکس معلومه چقدر هوا خوبه!)...شهر کوچک و تمیزی بود.... در کل خوب بود،ولی بازم به چیزایی بر خوردم که چندان خوشایند نبود....اول چیزای نا خوشایند رو میگم بعد درموردشون حرف میزنم:

1.وجود قبرهای چسبدیه به هم..که همه بالاجبار باید از رو سنگ قبرا رد میشدن

2.چادر.. اجباری برا زن ها که یا باید همراه داشتی ، یا باید اونجا میخریدی..یا کرایه میکردی!!!(تا حالا چادر کرایه ندیده بودم...)

3.ریختن پول توی مقبره ها(شاه عبدالعظیم ،امامزاده طاهر....)،برای گرفتن حاجت..


      



 

حالا توضیح مواردی که گفتم:

1.اولی که روشنه حداقل باید تدبیری اندیشیده میشد که عبور و مرور کسایی که میان از روی قبرها نباشه...بعدم به نظر من تفکر،افرادی که اعتقاد به دفن کردن مرده  تو شاه عبدالعظیم،یا بقیه مقبره امامان و امام زاده ها-حالا به هر دلیلی- دارن،اشتباهه(باهاش موافق نیستم..)

2.وجود چادر.. اجباری هم که دیگه معلومه...خوب کسی که میاد حرم اصولا برا زیارت میاد،اومده حاجتش براورده بشه...حالا بگیم تا حدودی هم سخت گیری کنن،می تونستن بگن کسی که پوشش مناسب نداره،باید پوششو مناسب کنه و بعد وارد بشه....نه اینکه فقط چادر..بعدم اگه ندارین چادر کرایه کنین!!!500 تومان کرایه+1500 تومان امانت که کسی نکنه بر نگردونه.....(در مورد این چادر کرایه هیچ حرفی ندارم که بگم!!!....)

3.ریختن پول تو مقبره ها کلا خیلی بده،به چند دلیل...

یکی اینکه،وجهه بدی داره..آدما اومدن اونجا زیارت..آدم حس میکنه اومده پول زیارت کنه..فضای معنوی و قداست مقبره رو خراب میکنه...

بعدم انبیا و اولیای الهی و امام زاده ها اصولا کسانی بودن که زندگی فقیرانه ای داشتن و تا اونجا که میتونستن از همون داشته هاشون به فقیرها کمک میکردن..بعد ما بیایم پول بریزیم اطراف مقبره اونا...!!

حالا اگه قرار به نذر هم هست باید جایی رو میزاشتن که مردم میرفتن اونجا نذرشون رو ادا میکردن....

یه نکته دیگه هم بود که از یکی از افرادی که برا زیارت اومده بود،شنیدم می گفت..که این همه که خرج مقبره و زیارتگاه میکنن...خرج افراد بدبخت بیچاره نمیکنن....

دیگه خیلی نمیخوام توضیح بدم و عمیق بشم....

در کل با همه این موارد من زیارت خودمو کردم...معتقدم دعا و نیایش و راز نیاز در بند مکان و زمان خاصی نیست..فقط باید خلوص نیت باشه...همین...انشاا... خدا آخر و عاقبتمون رو بخیر کنه... التماس دعا

تهران در زمانی که گذشت...

اینی که میگن آدمیزاد به هر چیزی عادت میکنه واقعا درسته....از اون وقت که میخواستم بیام تهران فکر نمی کردم یک روزم دووم بیارم...ولی خوب اینطور نشد...البته نه اینکه الان هم خیلی راغب باشم،ولی خوب اون -به قول این تلویزیونی ها-قبحش شکسته شد (فقط قبحش البته شکسته شد وگرنه هنوزم معتقدم اصلا جای خوبی برای زندگی نیست....! )


اما کارایی که تو این مدت کردم:

مهمترینش رفتن به کوه شیر پلا(ورزشکارا بیشتر واقفا) بود،البته تا پناهگاه شیر پلا رفتیم...رفتن 5 ساعت و برگشت 4 ساعت طول کشید....البته برف و یخ بود با یه گروه میرفتیم...بعضیا تجهیزاتشون هم خیلی مناسب نبود...اینه که یکم کندتر رفتیم..ولی بازم خیلی خوب رفتیم...از دوستان امداد و نجات که تو برگشت باهامون همسفر شد هم بر این امر صحه گذاشت که ایول بابا!!!(یکم این دوست امداد و نجاتم سر کار گذاشتیم!!.....البته بگم ها تقصیر خودش بود..یه ذره کلاس میزاشت!!)عکسم گرفتیم...دیگه برگشتیم کاملا هلاک بودیم...خلاصه در کل خوش گذشت....


بقیش گشت و گذار تو شهر چه خوب چه بد و مهمونی(البته نه خیلی)


علافی و تو خونه موندن زیاد(این بدترین قسمتشه..که روز کم تو این مورد نداشتم!)


و یه مصاحبه که امروز رفتم...که وقتی طغرل تو بفرمایید شام گفت باز تداعی شد برام..."تو مملکتی که همه پولداراش یا دکترن یا مهندس بایدم ثروت بهتر از علم باشه"......

.......صبح از ساعت 8:30 تا 17:30 کاره..نصب تجهیزات الکتریکی!!!..تا اینجاش هیچی،گفتم باشه....پولم 500 که نوشتی که اصلا نمیدن..اینم هیچی باشه(که اینجا فکر کنم با خودکار 300 ش کرد..)..اینجا چی نوشتی..ضمانت نمیدی!!...یعنی سفته نمیدی!!؟؟...بدون سفته استخدام نمی کنیم!!؟؟...حالا کاش حرف زدن این خانمو قبل از اینکه برم تو میشنیدین..من فرم پر میکردم میشنیدم..چه الفاظی و...ولش کن..... تو دلم گفتم خیال کردی برده گیر آوردی....شاید این مملکت اینطوری خراب شده که امثال مثه تو توش شدن آدم..ولی سگه تو دست من شرفش از تو یکی بیشتره..لااقل مودب تره.....دیگه هیچی....


باز پست در حال فنا رفتنه......کاش خوباشو میزاشتم برا آخر!!..

فردا هم قراره بریم حراجی...خبرا اومده که حراجی ها حرف نداره!

حسرت

داشتن درد زیاد و دل پر خودش بدبختیه...ولی بزرگترین بدبختی اینه که کلی درد داشته باشی و نتونی خالیش کنی...حتی در حد یک جفت گوش برا شنیدن(سوای بعضی دردا که تا ابد باید بمونن تو دلت)....باز به خاطرات گذشته رجوع میکنم....باز دلم میگیره...از این می ترسم که همین خاطرات تا آخر عمرم بشه حسرت و توی دلم بمونه (واقعا که حسرت چیزه بدیه اینطور نیست...).....آدما بعضا سعیشون بر اینه که از حسرت دوری کنن،ولی گاهی چرخ روزگار طوری می چرخه که انگار از دستشون کاری ساخته نیست..انگار همه چی طلسم شده...(مثه کسی که توی یک جنگ ناخواسته گیر افتاده باشه)...اینه که نهایتش فقط این حسرته که براشون باقی میمونه و این حسرت،گاه و بی گاه،مثه یه درد خودشو نشون میده.............

یاد اون راننده تاکسی تحصیل کرده افتادم که وب داشت...و بخاطر یک ازدواج اشتباه،باید ماهی یک سکه مهر زن مطلقش رو میداد..اون موقع سکه 450 بود،بزور می رسوند...الان میخوام بدونم با سکه 770 ی چیکار میکنه.....

امروز با کسی بحث بود،میگفت که حالا سکه برا چمونه!!؟طلا هم که بدلی هست!!؟...گفتم البته دلار و سایر ارزهای دیگه و تاثیرشون بر گرون شدن بقیه چیزا هم هست....فردا گوشت گاو ،گوشت قرمزه ضرر داره گوشت مرغ خوبه...روز بعدش مرغ بده هورمون داره..پروتوئین فقط گیاهی.....همین حرفا رو میزنین که روز به روز اوضامون بدتر میشه.....


برگردم بحث خودم...درد


"مجذوب علیشاه" میگه که:


مرد را دردی اگر باشد خوش است        درد بی دردی علاجش آتش است!


من میمونم که شاید هر دردی به این شعر نخوره!!....چون بعضی دردا هستن که آدم و هر روز آتش میزنن و میخوام بگو اصلا خوش هم نیستن!!


تغییر تاکتیکی تاپیک برا جلوگیری از فنای بیشتر این پست!!

یه سوال بی ربط


کسی میدونه چرا -->  غم شد و --> شادی!!؟؟

چرا وقتی می خندیم دهنمون رو روبه پایین نمیگیریم..یا وقتی ناراحتیم دهنمون رو به بالا نیست!!

اگه کسی چیزی به ذهنش میرسه به منم بگه!؟


تولد!

دیشب من از خودم بی حال بودم این ایرانسل هم کولاک کرد دیگه شد قوز بالا قوز!!...بار منفی پست دوچندان شد.....حالا اومدم یکم از جزئیات بگم(تولد این همه غمگین نمیشه!)

صبح ساعت 8:30 بلند شدم،همه بیرون رفتن و تنها شدم...طبق معمول ورزش و صبحانه...بعدشم رفتم روزنامه گرفتم ...یه نگاه به روزنامه...نمیدونم چه رازی توی روز تولد هست که آدم انرژی خاصی داره(شایدم تلقین باشه،نمودونم....)....اینه که خودم تنها جشن گرفتم....سنتور زدم و بعدم سه تار(که خیلی وقت بود سراغش نرفته بودم)..آهنگای باحال...خیلی فاز داد...دیگه حوصله گیتار نداشتم...(اون دو تا فاز خودشون رو به اندازه کافی داده بودن!)....بعدم که ظهر همه برگشتن و غذا...بعدازظهر هم یه تولد همینطوری..برا اینکه بدونیم تولدی بوده!!..(حالا به قول اون برنامه تلویزیونیه مگه حالا چی کار کردم!شاخ غول شکستم!!..تو اون روز بدنیا اومدم دیگه!!)

ولی یه چیزش جالب بود اونم کیک تولد باینری!!

عکس نگرفتم ازش وگرنه میزاشتم عکسشو....یه دونه کیک بسته ای مغزدار که با کبریت سن تولدم رو بصورت باینری در آوردم(11010)...بعدم روشنشون کردیم و بعدم فوووووووت.....تولدم مبارک