سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
|
|
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
|
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
|
|
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
|
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
|
|
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
|
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
|
|
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
|
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
|
|
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی!
|
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
|
|
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
|
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
|
|
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
|
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند
|
|
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی |